قاتل بیماریهای ویروسی، حجامت است.
دستگاه پرس طلق به مقوا|دستگاه اسکین پک|سانا پک گستر|اسکینوَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ...
و قطعاً شما را به چیزی از [قبیلِ] ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جانها و محصولات میآزماییم...
خلاصهی ذیل، حاصل مطالعات مستمر چندین تیم تحقیقاتی آزمایشگاهی، زیستی و متخصصان بیوتروریسم بر اطلاعات رسمیانتشار یافته از اواخر دسامبر 2019 تا کنون است که با دانش تخصصی و ماحصل گزارشات میدانی اخیر تلفیق شده تا نتایجی که ارائه میشود، بهدست آید...
⭐خرید با تخفیف ویژه کتاب مرد رویاها اثر مهدی شجاعی 💯شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
پشت پردهی ویروس کرونا🔸باید خود اعضا و دستگاههای فرهنگی قبول کنند و باور داشته باشند که ما این جایگاه را بهعنوان یک قرارگاه مرکزی [قرار دادیم]...
🔸تعبیر "قرارگاه" ممکن است به بعضی گوشها سنگین بیاید - قرارگاه یک اصطلاح جنگی است، اصطلاح نظامیاست - و بگویند آقا، قرارگاه مال مسائل نظامیاست، شما در مسائل فرهنگی هم فکر نظامیرا رها نمیکنید!
🔸واقع قضیّه این است که کارزار فرهنگی از کارزار نظامیاگر مهمتر نباشد و اگر خطرناکتر نباشد، کمتر نیست؛ این را بدانید؛ یعنی میدانید هم شما، واقعاً یک میدان کارزار است اینجا.
🔸بخصوص در قرارگاههای نظامیاینجوری است؛ قرارگاه مسئولیّت اجرای مستقیم به معنای اینکه یک واحدی متعلّق او باشد، ندارد؛ امّا واحدها در اختیار او قرار میگیرند، به تعبیر نظامیدر کنترل عملیّاتیِ او قرار میگیرند. وقتی ما یک قرارگاه نظامیتشکیل میدهیم، فرض بفرمایید سپاه میگوید این یگانهای من در کنترل عملیّاتی آن تشکیلات [هستند]، پشتیبانی این یگان، متعلّق به آن سازمان است - یا ارتش، یا سپاه، یا هر دستگاه دیگر - امّا بهکارگیری این و هدایت این، به عهدهی قرارگاه است؛ یعنی یک چنین حالتی را در اینجا بایستی توجّه داشت.
💬بیانات در دیدار اعضای شورای انقلاب فرهنگی ۱۳۹۲/۰۹/۱۹
🔍 #تبیین_و_تحلیل | زینب کبری، الگوی رفتار اجتماعی زن مسلمان
برگزاری هیئت نو جوانانکلاس درسی برای عابدان نوجوان
زینب کبری(س)، الگوی زنان مسلمانگفتگوی سرکار خانم رهبر با خانم جلودار زاده، که به سرباز زدن خانم جلودار زاده از پاسخگویی میانجامد.
کلاس درسی برای عابدان نوجوان⚠️آل سعود
You go your way and I'll go mineکنج حیاط خانهی خود، بین بسترش
بانو رسیده بود به ساعات آخرش
خیره به گوشهای شده بود و یکی یکی
رد میشدند خاطرهها از برابرش...
خورشیدوار، در تب گرمای شهر شام
میسوخت آسمان ز نفسهای آخرش
همراه هر نفس زدنش، آه میکشید
آن کهنه یادگاری خونین دلبرش
هر روز، روضه داشت؛ حسینیهی دلش
این مدّتی که بود بدون برادرش
یک سال و نیم میل تبسّم نکرده بود
از خنده رو گرفت، لب روضه پرورَش
یک سال و نیم با عطش آن کویر سُرخ
دریای اشک بود دو تا دیدهی تَرَش
یک سال و نیم بود که او آب رفته بود
یعنی که بیشتر شده بود عین مادرش
وقت سفر چقدر غریبانه پر کشید
مثل حسین سرور و سالار بی سرش
تعداد صفحات : 6